فیلم جنگجوی درون (Peaceful warrior).نمیدونم دیدید یا نه. اما کل فیلم تلاش های یک نفر برای تمرکز بر روی هدفشه
(داستان واقعی ژیمناستیک کار جوانی که پس از وقوع حادثه ای پای راستش خرد شد و تلاش های مجدد او برای رسیدن دوباره به اوج!!!)

البته هدف رو خیلی والاتر از همه چیزا تعریف کرده بود 
هدف والاتر رو خدمت به مردم تعریف کرده بود!!!!

اما برای رسیدن به چیزهایی که دوستشون دارید فقط کافیه تمرکز کنید
حقیقتا همینجوری که رسیدن به این تمرکز کار یک دقیقه یا دو دقیقه نیست!!!

باید تمرین کرد شاید به طول یک عمر

در اون فیلم چند نکته حایز اهمین بود که بی لطف نیست اینجا ذکر بشه

نکته اول اینه که آشغال های ذهنتون رو بریزید بیرون
دور و بر شما هر لحظه پر از اتفاق هایی هست که در حال حادث شدن هستند اما شما از اکثر اونا غافلید!!! و این به خاطر از دست دادن حساسیت مغز و ذهن شماست چرا که ذهنتون رو پر از افکار نامربوط کردید!!
دغدغه های بی خودی! فکر درباره اینکه دیگران در مورد شما چه فکر میکنند!!! و دیگر حرفهایی که بعضی هاشون هم صلاح نیست گفته شه!!!
خیلی چیزا هس که فقط باید خودتون فکر کنید
اما اگر برای شروع نیاز به یک موتور محرک دارید این فیلم رو نگاه کنید شاید جواب خیلی از سوال های شما توی همین فیلم باشه!!!!


قسمتهایی از این فیلم بی نظیر:
----------------------------------------------
توی فیلم برای اینکه درک درستی از این تمرکز بده
نقش اول فیلم(پسره) رو توسط اون شخصی که در اصل ساخته ذهن خود طرف هست(پیرمرده)، به داخل آب رودخونه میندازه
بعد میگه دیوونه شدی!! چرا اینکارو کردی
پیرمرده بهش میگه که میخواستم ذهنتو خالی کنم!!!!
پسره میگه تو داشتی منو تو رودخونه مینداختی
بر میگرده بهش میگه نه. موقعی که داشتی توی رودخونه می افتادی به چی فکر میکردی
نمیدونم!
...
به مدرسه؟
نه!
به خرید از مغازه؟
نه!
به چیزی که براش عجله داشتی؟
نه!.....

پیرمرد: به حال فکر میکردی.صد در صد وقف تجربه ای بودی که داشتی.حتی یک کلمه هم براش داشتی.آآآآآآآآآآآآ(فریاد اول شخص به هنگام پرت شدن توی آب)!

بعد پسره بهش میگه تو عقلت رو از دست دادی، میدونستی!
که درجواب میشنوه
همین خودش یک عمر تمرین برده!توهم باید عقلتو از دست بدی!

باز پیرمرده میگه تو حواست نیست
دوباره مغزت داره پر میشه
داری تمام چیزهایی که اتفاق می افته رو از دست میدی!
که طرف بهش میگه چیزی اتفاق نمی افته
بعد اونجاست که طرف دستش رو شونه های پسره میذاره و ناگهان تمام اتفاقاتی که در یک لحظه می افته رو بهش نشون میده!!!
----------------------------------------------
قسمتی دیگر در اوایل آشنایی با پیرمرد....
بدست آوردن عقل و خرد برای واکنش صحیح
در مکان مناسب و زمان مناسب
آشغالا رو ببر بیرون!!!
آشغالا این بالاست (اشاره به سر)
بریزشون بیرون
این اولین مرحله تعلیم توست!
--------------------------------------------
برای شروع::
اولین درک یک جنگجو
چیه؟
ندونستن!
...
پسره:چیکار میکنی اگه کاری رو که به خاطرش بدنیا اومدی انجام ندی؟
پیرمرده: هر چیزی مقصودی داره حتی این، پیدا کردنش هم دست خودت هست
------------------------------------------
در قسمتی از فیلم در گام های بعدی موفقیت
شخص رو به فکر وامیداره
میگه دیگه به حرفات گوش نمیدم تا اینکه حرفی برای گفتن داشته باشی
و اونو ترک میکنه تا با خودش فکر کنه
تو خلوت خودش به خودش فکر کنه تا حرف جدیدی از درون خودش پیدا کنه!!
-----------------------------------
که بعد از چند روز پسره میاد و بهش میگه
امکان نداره اتفاقی نیفته
هیچ لحظه ای عادی نیست
که بعد پیرمرده میگه به خونه خوش اومدی!!!
--------------------------------------
برای از بین بردن حس برتری و غرور پیرمرده هم بهش یاد میده که تو از کسی بهتر نیستی همونطور که از کسی بدتر هم نمیشی
مشکل اعتیاده!!
تمام کاری که باید بکنی اینه که در رابطه با انتخاب هات با دقت و هوشیاری عمل کنی و در قبال کارات مسئول باشی
-------------------------------------
این قسمت پیرمرد با توجه به آسیب های جسمانی پسر بهش میگه تمریناتت ژیمناستیکتو ادامه بده!...

پیرمرد: یک جنگجو چیزی که عاشقش هست رو ول نمیکنه
عشق رو تو کاری که میکنه پیدا میکنه

که شخص اول شرایطش رو برای پیرمرد توضیح میده!(داشتن یک پلاتین توی پا!)

پیرمرد: جنگجو بودن به معنای کامل بودن نیست! یا پیروزی! یا آسیب ناپذیری!
یعنی کاملا آسیب پذیر بودن
تنها شجاعت حقیقی همین هست!

پسره بر میگرده میگه با وضعیت موجود چیکار میتونم کرد هنوز تازه تصادف کرده!!!

پیرمرد میگه
تصادف آموزش تویه
زندگی انتخاب است
تو میتونی انتخاب کنی که یک قربانی باشی یا هر چیزه دیگه ای که دوست داشته باشی!!

پسره میگه اتفاقی که برام افتاده رو انکار کنم

مرده میگه،
جنگجو عمل میکنه
احمق واکنش نشون میده!!!


(یکی از بهترین سوال های زیبا توی این فیلم همینه!!!!!)
پسره : اگر نتونم انجامش بدم چی؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
پیرمرد : اون آیندست بندازش دور!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
(این قسمت منو به یاد بهترین لحظه فیلم کنگفو پاندا انداخت!!!!!

Yesterday is history
Tomorrow is a mystery
Today is a gift 
That is why it is called the present

پسر میگه چجوری شروع کنم
میگه شروع و پایانی وجود نداره فقط در حال انجام باش!!!!(Only doing)
----------------------------------------
در قسمت دیگه وقتی پسره میبینه مربیش تقاضای شرکت اونو در مسابقات انتخابی المپیک رد میکنه!!! خیلی ناراحت میاد جای پیر مرد و بهش میگه که فکر میکردم خیلی قوی هستم اما نتونستم
پیر مرد میگه تو برای طلای المپیک تلاش میکنی، پسره میگه خب معلومه المپیک یعنی همون طلا، چیزه دیگه ای نیست
پیرمرد میگه خوشبخت بود این نیست و با پسره بحثشون بالا میگیره
پسره درنهایت میگه من اگر به چیزی که میخوام برسم، رسیدم خوشبختم.

خلاصه این قسمت فیلم هم یک تیکه بسیار زیبا داره

پیر مرد میگه فردا میخوام ببرمت جایی رو نشونت بدم تو کوهستان که خیلی وقت بود میخواستم ببرمت!!!
فردا بعد از 3 ساعت پیاده روی و کوهنوری میرسند بالای قله
که مسطح بود
پسره میگه خب چیو میخواستی نشون بدی؟؟
پیر مرد میگه اوناهاش زیر پاته!!
پسره میگه امیدوارم که اون گل نباشه!!!
پیرمرده میگه نه تیکه سنگ کنار پاتو میگم.بعد میگه مطمئن نبودم همینم پیدا کنم و نیستم(کنایه از مدال طلایی که معلوم نیست بدست میاد یا نه!!!!)
پسره میپرسه سنگ خاصیه؟؟؟؟
میگه نه
میگه منو مسخره کردی سه ساعت راه رو آوردی اینو نشون بدی
پیرمرده میگه خودت کلی ذوق داشتی که ببینی اینم اون چیزی که میخواستی .ببخشید که دیگه خوشحال نیستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(کنای� � به حرف پسره که گفته بود من چیزی رو که میخوام بدست بیارم خوشبختم!!!)
بعد پیرمرد میذاره میره که پسرک بعد از چند ثانیه مکث میگه

سفر
سفر هست که برامون خوشبختی میاره نه مقصد!!!!!
---------------------------------------------------
دیگه باقی این فیلم پر از درس و پند آموز و حقیقت نگر و درون گرا رو تعریف نمیکنم
اما اینا تجربه هایی از دیدن مراتب زیاد این فیلم بود که تونستم توی زندگی خودم اعمال کنم و نتیجه های خوبی بگیرم
این کتاب تحت عنوان جنگجوی درون توسط شخص حقیقی به نام دن میلمن منتشر شده است
این داستان زندگی حقیقی خود نویسنده است که در سال 2006 به فیلم مبدل گشته
---------------------------------------------------
در نهایت وقتی در عرصه مسابقات حضور پیدا میکنه تمام حرفهای پیرمرد یکجا درون خودش مرور میشه و متوجه میشه که هدف از زدن اون حرفها چی بود

و موقع ای هم که روی حلقه ها برای اجرای حرکات میره یاد سه سوال پیر مرد میفته

کجایی دن؟
اینجا
ساعت چنده؟
الان
تو چی هستی؟
این لحظه....

---------
ممنون از اینکه توجه کردید